هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

من هورادم

پارک

سلام این هفته با مامان و بابا رفتم پارک اما آفتاب من را خیلی اذیت می کنه و من چشمهایم را نمی تونم باز کنم و همش اخم کرده بودم کلاه نقاب دار هم سرم بود کالسکه ام هم سایه بان داره ولی  باز نمی تونستم چشمم را باز کنم هوا خیلی خوب بود و همه داشتن قدم می زدند و بازی می کردند. من هم وقتی بزرگتر شدم می روم با آنها بازی می کنم           ...
12 ارديبهشت 1390

دایی جان آمده

خیلی وقت بود دایی جان را ندیده بودم بعد از 4 ماه دایی آمد و ما را دید دایی من شیراز زندگی می کنه اولش من با کنجکاوی نگاهش می کردم ولی وقتی بغلم کرد غریبی کردم اما کم کم با هم دوست شدیم و با هم کلی بازی کردیم . یک شب هم با مامان بابا و عمه و عمو و دایی با هم رفتیم جاده چالوس  اولین دفعه بود که من جاده چالوس می رفتم یک کم سرد بود اما هوا خیلی خوب بود و کلی هم خوش گذشت . آنجا همه داشتن کباب می خوردن اما به من سوپ دادن به نظر شما این انصافه ؟     ...
12 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من هورادم می باشد